انتظار.....


ثانیه ها می گذرند

ساعت می گردند

ساعتها عبور می کنند

روز می آید

روزها کنار هم

هفته

ماه

سال

یک عمر

هنوز چشمهای این خانه به راه

هنوز دستهای این باغچه امیدوار

و من هنوز دل بسته با این شاید ها

رمز این انتظار چیست؟

وحشت از انتظار همیشه وجودم را تسخیر کرده است

همیشه پایان انتظارهایم  تهی است 

انتظار روزهای کودکی، دروغ

انتظار روزهای عاشقی، سراب

و این انتظار به ارث رسیده از پدرانم

می ترسم از این انتظار

می ترسم از معنای این انتظار!

پرسید.....

پرسید بخاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم

داد بزنم : به خاطر تو

بهش گفتم: بخاطر هیچ کس

پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟

با اینکه دلم فریاد می زد به خاطر تو

با یک بغض غمگین

گفتم : به خاطر هیچ چیز

ازش پرسیدم: تو به خاطر کی زنده هستی؟

در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود 

 

گفت: بخاطر کسی که به خاطره هیچ زنده است

حرف دلتو بزن

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!


داستان کوتاه و غم انگیز (از من بگذر دخترک فلج)دختر زیبایی بود. پشت پنجره بود. او هم نگاه پسر میکرد. نگاهش که ادامه داشت پسر جرأت کرد. اشاره کرد که دختر بیرون بیاید. دختر لبخند زد
بعدا پسر فهمید چه لبخند تلخی است. نگاه هم میکردند. پسر این

پا و آن پا کرد. سه بار تا سر کوچه رفت و برگشت. باز با

دست اشاره کرد که دختر بیرون بیاید. صورت دختر

گرد و معصومانه بودکاغذ مچاله شده ای را از پنجره

بیرون انداخت. رویش نوشته شده بود

از من بگذر ... چون نمیتوانم

ادامه نوشته

بوسه...

سیگار بعدی را روشن میکنم


کامی از لبش میگیرم


بجای لبهایی که چندی است نبوسیده ام.


انگشتانم بوی تند سیگار میگیرند


همان انگشتانی که همچو باد


...جنگل موهای تورا نوازش میکردند.


دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده


دود سیگار است و بس...


سیگارم که به آخر میرسد


لبم را میسوزاند مانند بوسه ای


که تو هنگام خداحافظی به آن تقدیم کردی ..........!